جشن
انروز من با مامانی و مامان جون رفتم جشن میلاد امام زمان . اول رفتم تو کلاس نقاشی و یک نقاشی خوشکل کشیدم . بعد هم دور تا دور سالن می دویدم .یکدفعه دیدم خاله زهرا با فائزه خانم و فاطمه خانم هم اومدن . خیلی خوشحال شدم و حسابی بازی کردیم ولی جشن زود تموم شد . موقع بیرون رفتن از سالن تو گوش هم گفتیم دستامون رو محکم به هم بدیم تا مامانامون نتونن مارو جدا کنن . کنار ماشین که رسیدیم مامانا هر کاری کردن نتونستند مارو سوار ماشین کنند و تصمیم گرفتن ببرن ما سه تا رو پارک . خیلی خوش گذشت . بعد هم با هم رفتیم رستوران .ما سیب زمینی سرخ کرده و ساندویچ خوردیم . آخرشم با گریه سوار ماشین شدیم . مامانامون میگفتند ساعت دوازده و نیمه و دیر شده ول...
نویسنده :
مامان
12:09